پرسش از حال و روز سینما، پرسیدن از حال و روز مردم است. سینما تصویر اجتماع است. البته تمرکز شما، روی موضوع مدیریت سینما در این زمان است، شاید برای گردگیری با حریف. من وارد این گود نخواهم شد. حرف خودم را می زنم؟ رنگ و رخسار سینما، رنگ رخسار مردم است، خبر از کدام ضمیر دارد؟ خوشحالند؟ غمگینند؟ بی تفاوتند؟ عصبی هستند؟ راستگو یا دروغگو هستند؟ اینکه حال و روز شغلی که جمعیت زیادی از آن ارتزاق میکنند، وابسته به انتخاب مدیری باشد، به چه معناست؟ شغل خوبی است؟ شغل بدی است؟ مخاطراتی دارد؟ کار کشاورز و صنعتگر و اداری این مملکت هم به انتخاب مدیرِ دستگاهی بسته شده؟ شاطر، نجار و کارمند نگاه می کنند کدام مدیر انتخاب می شود، بعد کار کنند؟ چرا سینما اینطوری است؟
یادتان می آید هنگام آغاز کار این دولت، بعضی گفتند حالمان خوب است!؟ برای چی حالشان خوب شد؟ چرا عده ای باید حالشان بد میشد؟ اینکه پولی بین عده ای توزیع شود، یا کسی منصب و موقعیتی در جایی بگیرد، همه چیز خوب است؟ چرا باید بعداً گلایه کند، دیگری جای او را گرفت؟ بگذریم از بندبازان حرف هایی که مثل گربه فلانی هر جور بپرند، چارچنگولی سرِ سفره ها می نشینند؟ چرا باید در سینما، با تغییر مدیری، چرخ سینما از نو اختراع شود؟ سینما قوی تر می شود؟ یا در واقع ضعیف تر و در هر حرف و تعارف، قوی میشود. شبیه بحث تورم نیست که به زبان، ثانیه شمار پایین می آید، ولی یک ریال از بهای کالایی کم یا روزگار کسی بهتر نمی شود؟ تورم پایین بیاید، کرایه رفت و آمد، گاز، برق، تلفن و... گران می شود؟ آن کاستن با کدام معیار و مبنا محاسبه شده؟ ارزش رسمی چغندر و چلغوز، یا افزایش چند درصد روی حقوق بازنشسته ها، در مقابل ثابت ماندن بهای کشک؟ شاخص چیست؟
چرا اساساً باید تنه لش بختک سیاست، روی فضای کسب و کار مردم باشد؟ آیا با تغییر مدیری در نان و غله، شاطری بیکار یا شاطری خوشحال می شود؟ آیا باید شاطر دولتی و شاطر ملی داشته باشیم؟ در سینما چرا خط و نشان هست؟ چرا نشان را اغلب، بزرگ نشان داران حرفها می کشند؟ گفته نلسون ماندلا را بدون درک معنای آن برای چه کسانی به کار بردند که «ممکن است ببخشیم، اما فراموش نمی کنیم؟» چه چیز را فراموش نمی کنند؟ کوشش برای قانونمند کردن ارکان حرفه را؟ ثبت قانونی در یک دستگاه فرهنگی وابسته به شغل را؟ مقابله با ریزگردان سر سفره بذل و بخشش بی قاعده از چاه نفت را؟ تقاضا برای روشن شدن حساب و کتاب مالی صنف و خانه را؟ و... سیاست بازی حتی با جناب ماندلا؟
آیا در واقع، قاعده درست گفته او این نبود: «ممکن است فراموش شود، اما هرگز بخشیده نمی شود؟» چی بخشیده نمی شود؟ حق دیگران. در شریعت، حق الناس است. اینکه با حقوق طبیعی عده ای بازی شود؟ اینکه آنچه برای جمع است، به نفع شخص مصادره شود، اینکه کسی خوشی و خوشحالی را برای خود بخواهد، اینکه... این حق محال است در دنیا و آخرت بی جواب بماند... حال اگر از حال و روز سینما خبر گرفتید و علاقمندید انتشار دهید، یک واو از حرفهایم را کم و زیاد یا عوض نکنید، یا از انتشارِ تمامِ آن بگذرید. سینما در این دوره، شبیه دوره های گذشته است، با ایجاد امکان تجربه کردن برای جوانان در سینمای هنر و تجربه موافقم، بیش از هر چیز، چون اغلب آنها خوشحالند. نیت خیر هیچ مدیری را زیرِ سوال نمی برم، نه این دوره، نه در گذشته. ای کاش این امکان بود، اعمال، بازتاب دهنده نیت ها باشد که به دلیل ملوک الطوایفی قدرت، در کمتر زمانی بوده است.
گفتنی است؛ محسن دامادي متولد ۱۳۳۸ كرمان است. وي فعاليت هنري را با نگارش داستان هاي كوتاه آغاز كرد. او سينماي حرفه اي را با فيلم «آپارتمان شماره ۱۳» به كارگرداني يدالله صمدي به عنوان نويسنده تجربه كرد.
«یک اشتباه کوچولو»، «خانواده ارنست»، «قبرستان غیرانتفاعی» و... از جمله آثار این فیلمساز است.
ارسال نظر